تاريخ : جمعه 15 آذر 1392برچسب:باحال,طنز,,

 

جوک خنده دار, مطالب طنز, مطالب خنده دار

***اعتراف می کنم یه بار از مسیری پیاده داشتم می رفتم خونه دوستم، رسیدم سر کوچشون دیدم ورود ممنوعه. رفتم از یه چهارراه بالاتر دور زدم از سر کوچشون وارد شدم!

***اعتراف میکنم نصفه شبی وسط کویر چادر زدیم بهم گفت به آسمون نگاه کن ببین چی می بینی؟ گفتم یه آسمون ستاره گفت خوب یعنی چی؟ من که نمیخواستم کم بیارم گفتم از چه جهتی؟ فلسفی، نجوم یا علمی؟ گفت احمق جان چادرمون و دزدیدن!!!!

***داشتم به همسرم اس ام اس میدادم که عروسک خوشگله من کجاست؟ اشتباهی به بابام دادم. جواب داد من چه میدونم خرسه گنده؟ الان بچت باید عروسک بازی کنه!!!!!!!!

***اعتراف یكی از دوستان : مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو 95 سالگی فوت کرد .صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود ... یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید : مامان بزرگ زود رفتی ... یهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نمیشد

***اعتراف میکنم سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم.

***اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم....بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن...اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده...!!

***اعتراف میکنم به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت!!

***اعتراف میكنم بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم كه همسایمون مارو لو داد و كتك خوردیم!!



ارسال توسط silent77
 
تاريخ : پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:باحال,طنز,,

مصاحبه کننده: در هواپیمائی 500 عدد آجر داریم، 1 عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. چند عدد آجر داریم؟
متقاضی : 499 عدد!

مصاحبه کننده: سه مرحله قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید.
متقاضی: مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو میذاریم تو یخچال - مرحله سوم: در یخچالو میبندیم !!

مصاحبه کننده: حالا چهار مرحله قرار دادن یک گوزن در یخچال را توضیح دهید!
متقاضی: مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلو از تو یخچال در میاریم - مرحله سوم: گوزنو میذاریم تو یخچال - مرحله چهارم : در یخچالو میبندیم!!

مصاحبه کننده: شیر واسه تولدش مهمونی گرفته، همه حیوونا هستن جز یکی. اون کیه ؟
متقاضی: گوزنه که تو یخچاله!!

مصاحبه کننده: چگونه یک پیرزن از یک برکه پر از سوسمار رد میشود؟

متقاضی: خیلی راحت, چون سوسمارا همشون رفتن تولد شیر!!

مصاحبه کننده: سوال آخر. اون پیرزن کشته شد، چرا؟
متقاضی: امممممممم, نمیدونم, غرق شد؟

مصاحبه کننده: نه, اون یه دونه آجری که از هواپیما انداختی پائین خورد تو سرش مرد!!! شما مردود شدین, نفر بعدی لطفا :|



ارسال توسط silent77

مربی تیم بازنده شطرنج در اروپا:
امروز روز ما نبود و زیاد هم خوب بازی نکردیم.
مربی تیم بازنده شطرنج در ایران:
کورنومنت که افتضاح بود. هوا هم آلوده بود و اسب و فیل ما رو از نفس انداخت. زمین بازی هم به درد گوسفند چرانی می‌خورد.

   ادامه ی مطلب در ادامه ی مطلب!



ادامه مطلب...
ارسال توسط silent77
 
تاريخ : پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:باحال,طنز,,

مـرد مـسـنـی بـه هـمـراه پـسـر 25 سـالـه اش در قـطـار نـشـسـتـه بـود. در حـالی کـه مـسـافـران در صـنـدلـیـهـای خـود نـشـسـتـه بـودنـد، قـطـار شـروع بـه حـرکـت کـرد.

بـه مـحـض شـروع حـرکـت قـطـار ، پـسـر 25 سـالـه کـه کـنـار پـنـجـره نـشـسـتـه بـود پـر از شـور و هـیـجـان شـد. دسـتـش را از پـنـجـره بـیـرون بـرد و در حـالـی کـه هـوای در حـال حـرکـت را بـا لـذت لـمـس مـیـکـرد،فـریـاد زد : "پـدر نـگـاه کـن درخـتـهـا حـرکـت مـی کـنـنـد. " مـرد مـسـن بـا لـبـخـنـدی هـیـجـان پـسـرش را تـحـسـیـن کرد.کـنـار مـرد جـوان، زوج جـوانـی نـشـسـتـه بـودنـد کـه حـرفـهـای پـدر و پـسـر را مـیـشـنـیـدنـد و از حـرکـات پـسـر جـوان کـه مـانـنـد یـک بـچـه 5 سـالـه رفـتـار مـیـکـرد، مـتـعـجـب شـده بـودنـد. نـاگـهـان پـسـر دوبـاره فـریـاد زد : " پـدر نـگـاه کـن دریـاچـه، حـیـوانـات و ابـرهـا بـا قـطـار حـرکـت مـیـکـنـنـد."

زوج جـوان پـسـر را بـا دلـسـوزی نـگـاه مـیـکـردنـد. بـاران شـروع شـد چـنـد قـطـره روی دسـت مـرد جـوان چـکـیـد. او بـا لـذت آن را لـمـس کـرد و چـشـمـهـایــش را بـسـت و دوبـاره فـریـاد زد :" پـدر نـگـاه کـن بـاران مـی بـارد، آب روی دسـتِ مـن چـکـیـد. "زوج جـوان دیـگـر طـاقـت نـیـاورنـد و از مـرد مـسـن پـرسـیـدنـد:"پـسـر شـمـا امـروز بـرای اولـیـن بـار است کـه بـیـنـایـیـش را بـه دسـت آورده و مـیـتـواند بـبـیـنـد؟؟؟
"مرد مـسـن پـاسـخ داد:" ایـن كـه ميـگي مـال تـوی داسـتـان بـود... پـسـر مـن واقـعـا اُســکُــلــه ^_^

 



ارسال توسط silent77
 
تاريخ : پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:باحال,طنز,,

 

در داروخانه
نسخه ‌ی قلبم را پیچید
نگاهت
*
توازنی در کار نیست
تنها وزن می‌کند
نماد مدرن عدالت
ترازوی دیجیتال
*
ترافیک سنگین
راننده و ماشین را
با هم به جوش می‌آورد
*
زیباترین گل
گلی که به سر زندگی می‌زنیم
*
جامه ‌ی عمل
به تن آرزوهایم
گریه‌ می‌کند

   ادامه ی مطلب در ادامه ی مطلب!



ادامه مطلب...
ارسال توسط silent77
 
تاريخ : چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:باحال,طنز,,
ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺷﺐ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﺗﻮ ﺑﯿﺎﺑﻮﻥ
ﻧﺼﻒ ﺷﺐ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻣﯿﮕﻪ :
ﺑﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ؟
ﺩﻭﻣﯽ ﻣﯿﮕﻪ : ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺳﺘﺎﺭﻩ
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻣﯿﮕﻪ: ﭼﯽ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﺍﺯﭼﻪ ﺩﻳﺪﮔﺎﻫﻰ ﺑﮕﻢ ؟
ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺷﻨﺎﺳﻰ ؟
ﺍﻟﻬﻴﺎﺕ ؟
ﻳﺎ ﻓﻠﺴﻔﻪ ؟
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﻣﯿﮕﻪ: ﺍﺣﻤﻖ ﭼﺎﺩﺭﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﺯﺩﻳﺪﻥ ..!

:|


ارسال توسط silent77
 
تاريخ : چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:باحال,طنز,,

نزدیک ترین معنای »استاد خسته نباشید« کدام است؟

1- جمع کن بابا کار و زندگی داریم
2- استاد به روح اعتقاد داری؟؟؟؟
3- جمع کن بابا قلـــــــیون دیر شد
4- خفه میشی یا بیام خفه ات کنم
5- جون مادرت درس بسه
6- استـــــــــــــــــــاد قرار دارم دم بوفه! ولمون کن
7- برو بیرون دیگه...
8- با خداحافظیت خوشحالمون کن
9- بس کن دیگه صدات رو نروه
10- استاد ساعت نداری تقویم هستا!
11- استاد تیتراژ رفت
12- چقدر زر میزنی خفه بمیر باو
13- کــچل شدیم از بـــس درس دادی!
14- نـامسـلـمـــــون از بــس نشستیــم روی صندلی پشتمــون پــینه بست :|
15- استاد واقعاً خسته نباشید!


 



ارسال توسط silent77
 
تاريخ : چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:باحال,طنز,,

تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت : آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری,
شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن
آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود.
اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!!  :)))



ارسال توسط silent77

يه آبوداني واسه رفيقش تعريف ميکرد که
حميــــد !!
چيه؟
گفت: رفته بودم جنگل , چه طبيعت بکري !! ايقد جات خالي بوود ايقد جات خالي بود!! واساده بودم محو اين طبيعت شده بودم ! اينقد قشنگ بود آواز پرندگان ! کاش مو اين دوربينمو برده بودم با خودم برات فيلم برداري ميکردم ! همينطور که مو محو اين طبيعت بودم گرگا حمله کردن !!
حميد : خو چي شد؟!!!!!!
گفت : خو هيچي ما بدو گرگا بدو ! مو بدو گرگا بدو !! ب...عد ر...سيديم به يه دشت ! دشت پر از گل شقايق ! ايقد قشنگ بود , تا چشم کار ميکرد فقط گل سرخ ! اصلا يه فضاي رمانتيکي شده بود !
حميد : پَ گرگا چي شدن ؟!
گفت : ها وولک گرگا دنبالم ! مو بدو گرگا بدو !! رسيديم به يه کوه ! پسر از قدرت خدا آب از دل کوه در ميومد ميخورد زمين پووووودر مي شد !! نور خورشيدم افتاده بود داخلش يه رنگين کمون خشکلي درست شده بود جات خالي کاش مو اين دوربينمو با خودم برده بودم واست فيلم ميگرفتم !
حميد : گرگا چي شدن وولک؟!!
گفت: هااا خو گرگا دنبالمون مو بدو گرگا بدو مو بدو گرگا بدوو ! رسيديم به يه دريا ! پسر دريا نگو استخر ! يه موج داخل اين دريا نبود ! ايقد قشنگ بووود !!
حميد :خو گرگااا چي شدن؟!
گفت : خو زهر مار !!! گرگا ول کردن تو ول نميکني؟!!!!!



ارسال توسط silent77
 
تاريخ : پنج شنبه 7 آذر 1392برچسب:باحال,طنز,,



ارسال توسط silent77
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

اسلایدر

خرید شارژ

خرید فیلم

خرید سریال